مهم نیست که در کدام قطعه این کره خاکی وجود نازنین ات قدم به عالم هستی گذاشته باشد.
دومین نمایشگاه آقای علیرضا لطیفی با عنوان تک درخت در نگارخانه فرهنگ قم دایر شده است .
در این نمایشگاه 24 قطعه عکس رنگی دراندازه 50 در 70 با موضوع طبیعت در معرض دید علاقه مندان قرار گرفته است .
نگارخانه فرهنگ قم در خیابان دورشهر از یکم تا ششم تیر ماه صبح از ساعت 9 تا 13 و عصر از ساعت 17 تا 21 پذیرای هنر دوستان و علاقه مندان به عکاسی می باشد .
اولین نمایشگاه عکس دانشجویی دانشگاه علمی کاربردی استان قم با عنوان عکس و تکنیک در نگارخانه فرهنگ قم افتتاح شد .
در این نمایشگاه سی اثر از پانزده دانشجوی گرافیک در اندازه سی در چهل و پنج و به صورت رنگی و سیاه سفید در معرض دید بازدید کنندگان قرار گرفته است .
این نمایشگاه به همت واحد جهاد دانشگاهی قم بر پا شده و از تاریخ 25 لغایت 29 خرداد پذیرای علاقه مندان خواهد بود .
نگارخانه فرهنگ . قم . خیابان شهید فاطمی
ساعات بازدید : صبح 9 تا 1 - عصر : 5 تا 9
اسامی داوران جشنواره عکس دانشجویی نیمه پنهان معرفی شدند .
آقایان حجت الله عطایی . حسن کائینی . روح الله محمودی . وحید قاسمی زرنوشه و مصطفی خرمی کارشناش تاریخ در هیات داوری نخستین جشنواره عکس دانشجویی با عنوان نیمه پنهان به اعمال رای خواهند پرداخت .
جشنواره عکس نیمه پنهان به همت دانشجویان افغانستانی مقیم قم با هدف نگاهی راستین و حقیقی و معرفی توانمندی های کشور افغانستان برگزار می شود .
مهلت ارسال آثار به دبیر خانه این جشنواره تا سی ام خرداد ماه می باشد و داوری آثار پنجم تیر ماه برگزار خواهد شد .
از چهارشنبه می دانستم که روز شنبه با او آشتی می کنم البته چهارشنبه تقریبا نصفه و نیمه با هم آشتی کرده بودیم او به علی گفته بود که خیلی من رو دوست دارد البته من هم ته دلم او را دوست داشتم ولی یک چیزی مانع می شد که با او آشتی کنم چهارشنبه دل به دریا زدم و به علی گفتم که من هم خیلی او را دوست دارم مطمئن بودم که علی این را به او می گوید تا صبح کلی خواب دیدم آن قدر توی فکر بودم که نفهمیدم کی به مدرسه رسیدم پیش دوستم حسین رفتم بالاخره علی رسید ازش پرسیدم وقتی حرف من را به او گفتی چی شد ؟ علی گفت : خیلی خوشحال شد . پرسیدم : حالا آمده . گفت نه از سرویس جا مانده .
زنگ خورد اما او هنوز به مدرسه نرسیده بود . هزار جور فکر و خیال در سرم بود . برنامه صبحگاهی هم تمام شد . اما هنوز او نیامده بود . زنگ اول فارسی داشتیم معلم فارسی به کلاس آمد دیگر داشتم مطمئن می شدم که آن روز به مدرسه نمی آید . اما ناگهان در باز شد و او وارد کلاس شد . اول به من نگاه کرد . اما من آمادگی نگاه کردن نداشتم . زنگ فارسی تمام شد . نمی توانستم سر کلاس بنشینم به همین خاطر به کلاس دوم رفتم . زنگ تفریح تمام شد . باید سر کلاس می رفتم اما می ترسیدم حسین مرا به زور داخل کلاس کرد فورا سر جایم نشستم و مشغول ور رفتن با کیفم شدم علی آمد بالای سرم و گفت : دلت می خواهد با او آشتی کنی ؟ گفتم: آره گفت : یعنی چه ؟ شما هر دویتان می خواهید با هم آشتی کنید اما با هم قهرید . الان آشتی تون می دهم . علی رفت و کمی با او صحبت کرد بعد هم هر دو آمدند پیش من . علی گفت : سجاد بلند شو . بلند شدم . من و او روبروی هم ایستاده بودیم و به گفشهای هم خیره شده بودیم ......